#بی_هوا_دلسپردم_پارت_156


تق تق

جوابي نشنيدم خودم دروبازکردم و رفتم توديدم داره نمازميخونه

صبرکردم تانمازش تموم شه

رفتم نشستم بالاصندليش نمازش که تموم شدبهش گفتم:قبول باشه

مامان:قبول حق باشه

من:ماماني

مامان:جانم

من:نسيم امشب دعوتم کردرستوران اجازه ميدي برم؟

مامان:باشه گلم برو ولي زودي بياي ها ديرنکني

رفتم گونشوبوس کردم و گفتم:چشم

بعدم ازاتاق زدم بيرون

رفتم تواتاق خودم و زنگ زدم به ترسا

من:الوتري؟

ترسا:جانم

من:امشب مياي رستوران ديگه؟

ترسا:آره گلي ميام راستي بهارپيش منه خواستي بياخونمون

romangram.com | @romangram_com