#بی_هوا_دلسپردم_پارت_135


بعدنيم ساعت بلاخره کيکموحاضرکردم ايووول به خودم عالي شده بود

اين ترسانيم ساعته چيکارميکنه تواون حموم نکنه خفه شدمرد

رفتم تواتاق مامان و باباکه باصحنه بدي مواجه شدم توبغل هم خواب بودن

واي رفتم تو

من:مامان ماماني

مامان:جانم کاري داري؟

من:عصرونه حاضرکردم بياين پايين

مامان:دستت دردنکنه بروالان ميايم

بعدم رفتم اتاق روهام و باغرورصداش کردم

من:روهام،روهام هوي باتوام

روهام:جونم

من:کوفت بياپايين عصرونه

خواستم برم پايين که دستموکشيدوپرت شدم بغلش

روهام:خواهر کوچولوي من هنوزقهره باهام؟

من:ولم کن کاردارم خواستم بلندشم که محکم ترگرفتتم

من:عه ولم کن ميگم

romangram.com | @romangram_com