#بی_هوا_دلسپردم_پارت_107
رفتيم توخونشون احوالپرسي کرديم و نشستيم رومبل خاله ايناهنوزنيومده بودن
زندايي چايي و شريني آورد
منم يکم خوردم
مشغول صحبت بودن که صداي اف اف اومد سامين رفت و دروبازکرد
خاله اينابودن
پاشديم سلام عليک کرديم بعدم نشستيم
سامين روبه من و روهام و شيوا و شروين گفت:بچه هاپاشين بريم تواتاق
آخييشش فدابشممم من کپک زدم
همه باهم رفتيم تواتاق سامين و
نشستيم روتختش
سامين:خب چيکارکنيم؟
من:اومممم بزن فيلم
سامين:فيلم دارم ولي ترسناکه هااا
من بيخيال گفتم:عيب نداره
شيوا:چي چيروعيب نداره سکته کردم افتادم مردم گردن خودت
ريزخنديدم و گفتم:فداي يه تارموم
romangram.com | @romangram_com