#به_من_بگو_جذاب_پارت_68
" هرزه باش لوس،برات خوبه."
"فکر می کنم اگه واقعاً می خواستم کسی نظرم رو عوض کنه باید با یه نفر دیگه تماس می گرفتم."
"پس همین خودش خیلی چیزا رو بهت می فهمونه!"
"حق با توئه."
مگ شنید که صدای آبِ توی پس زمینه قطع شد.
لوسی با عجله گفت:
"من باید برم.هر وقت بتونم باهات تماس می گیرم،دوسِت دارم. "
قطع کرد. لوسی خسته ولی در عین حال هیجان زده به نظر می رسید. مگ درحالیکه یه کاسه سوپ رو تموم می کرد به تماسشون فکر کرد. شاید در نهایت همه چیز خوب تموم بشه،حداقل برای لوسی.
با آهی ماهیتابه رو شست بعد لباس های کثیفش رو با مقداری مایه ظرفشویی که زیر سینک بین مقداری فضله ی موش قرار داشت شست. هر روز صبح باید از ترس اینکه شاید تد به اینجا سر بزنه آثار حضورش رو پاک می کرد،وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی ماشینش. ولی حداقل در حال حاضر غذا،پناهگاه و آب داشت. برای خودش یکم زمان خریده بود.
چند هفته ی آینده بدترین روزهای زندگیش بودند،همانطور که آرلیس روزهاش رو به شدت تیره و تار کرده بود،مگ رویای برگشتن به لس آنجلس رو می دید. اما حتی اگه می تونست برگرده هم هیچ جایی برای موندن نداشت. نه پیش پدر مادرش که سخنرانی عاشقانشون تو مغزش حک شده بود،نه پیش دوست هاش که همشون خانواده داشتند و فقط برای یه شب می تونست پیششون بمونه نه برای یه مدت طولانی.
وقتی بیردی با بی میلی بهش اطلاع داده بود که بالاخره بدهیشو صاف کرده،مگ هیچ احساسی جز ناامیدی نداشت. اون نمی تونست کار توی مهمان خانه رو تا وقتی که یه منبع درآمد دیگه پیدا کنه رها کنه. و تا وقتی کلیسای لوسی تنها پناهگاهش بود نمی تونست از اینجا بره. باید یه کار دیگه پیدا می کرد،یه کار توی واینت. ترجیحاً یه کاری که انعام توش باشه.
برای پیش خدمتی توی کلوپ رقص "روست اِبوت" که به عنوان محل گردهمایی شهر عمل می کرد درخواست داده بود و صاحبش گفته بود:
" تو عروسیِ تد رو خراب کردی و سعی کردی سر بیردی کلاه بذاری. چرا من باید استخدامت کنم؟"
بی خیال روست ابوت شد!!
romangram.com | @romangram_com