#به_همین_سادگی_پارت_7


-پررو رو ببین‌ ها! من خواهرشوهرتم، هر چی دوست دارم صدات می‌کنم، عروس.

کلمه‌ی عروس رو این‌ بار کشیده و مثلا بدجنسانه گفت، خندیدم؛ ولی با احتیاط.

-خب خواهرشوهر حساب بردم.

با دست کمی هلش دادم.

-حالا هم مامان‌بزرگ کارم داره، بعد میام پیش تو.

نگاهش چرخید روی دستم و لبخندی که از حرف من روی لبش بود روی صورتش ماسید.

-محیا دستت چی شده؟

نگاهی به دستم کردم، قرمزیش مشکل‌ساز شده بود امشب.

-هیچی نیست به یاد قدیم‌ها با یخ‌های توی دیگ نوشابه‌ها بازی کردم.

چشم‌هاش گرد شد و لبخندی روی لبش نشست که بی‌شک از یادآوری خاطره‌ها بود.

romangram.com | @romangram_com