#باورم_شکست_پارت_180

- غیرت؟
این را دیگر از کجا آورده بود؟ اصلاً چه صنمی با یلدا داشت که بخواهد غیرت را هم تنگش بچسباند.

- امیر آرمان من واقعاً متوجه ی نوع رفتارت نمیشم.
- کدوم رفتارم؟
- امیرآرمان...
امیر آرمان محکمش برای ساکت شدن کافی بود.

- باشه برادر من. جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
- شب می بینمت.
توجه ای به امیر آراد گفتنش نکرد و گوشی را قطع کرد.
غیرت؟ آن هم برای یلدا؟ این دیگر چه بود که در ذهن امیرآرمان می گذشت؟ گاهی اوقات آن طور که دلش میخواست تفسیر می کرد.
ذهن خسته اش خسته تر شد. استراحت نیمه کاره کمی به دادش رسیده بود اما ...
ریموت را زد و سوار شد...

romangram.com | @romangram_com