#برزخ_اما_بهشت_پارت_85
نگاهش کردم و گفتم:
- خانم مهندس، شما که آرشیتکت با تجربۀ امور مهندسی عشق هستین لطف کنین پس یادتون نره که اگه عشقی باشه که به نظر من نیست و فقط تصورات شماست یک طرفه ش باعث دردسره!
و بعد غلت زدم و رو به کیمیا که کنارم با اسباب بازی هایش بازی می کرد گفتم:
- مگه نه، خانم خوشگله؟ راستی شما امشب چرا خوابتون نمی آد؟ فرشته خانم؟
رعنا خندید و گفت:
- برای این که امروز کنار شما که بی هوش بودین دخترم تا ساعت شش خوابیده بود. بعد از اون هم اون سوال ها را از مادرش بکن که صاحب تجربه س خودت می بینی تصوره یا واقعیت. حاضری شرط ببندی؟
خسته و بی حال گفتم:
- رعنا تو رو خدا دست بردار، من نمی دونستم سناریونویسیت هم بد نیست. به جای شعر، فیلمنامه هم نویسی موفق می شی. مطمئن باش. حالا لطفا چراغ رو خاموش کن بخوابیم.
از جا بلند شد آمد بالای سرم و با چشم هایی شوخ گفت:
romangram.com | @romangram_com