#برزخ_اما_بهشت_پارت_78
- تو رو خدا نگاه کن، انگار نه انگار موهایت رو سشوار کشیده ای!
صدای غرغرهای مهشید که یکروند مشغول توبیخ کردن بود همراه تکان دست هایش که انگار بچه ای را آماده می کرد لباس هایم را تنم پوشاند و موهایم را مرتب و صورتم را آرایش کرد، کلافه ام کرده بود ولی حتی حس این را که جواب بدهم یا اعتراض کنم نداشتم. باز گفت:
- اصلا معلوم هست تو باز چه مرگته؟ مامان طفلکی دوباره داره کارش می شه گریه، رعنا هم که ...
نگاهش کردم و حرفش را قطع کردم و گفتم:
- هیچیم نیست فقط اشتباهی به جای یک قرص دو تا خوردم، همین.
از صدای سست و بی حال خودم بدم آمد.
مهشید چشم هایش را گرد کرد و گفت:
- خوب غلط کردی! اصلا یک بارکی چی شد تو دوباره فیلت یاد هندستون کرد؟
romangram.com | @romangram_com