#برزخ_اما_بهشت_پارت_65

رعنا که گفت:

- خوشوقتم، منم رعنا.

قبل از این که من حرفی بزنم شراره رویش را به من کرد و با لبخندی خاص گفت:

- و شما، ماهنوش خانم هستید، نه؟ خوشوقتم.

دستم را به طرفش دراز کردم، نگاهم با تحیر به سمت رعنا برگشت و از شیطنت چشم هایش خنده ام گرفت و خدا را شکر خنده ام توی هیاهوی خندۀ دیگران که از شوخی های حسام با شهاب و شراره می خندیدند گم شد.

توی چند دقیقۀ اول ورودمان خانم معتمدی به رسم میهمان نوازی پیش ما نشست، فهمیدیم که خانم معتمدی، هم نویسنده است، هم نقاش، و بعد با لبخندی ملیح اضافه کرد:

- متاسفانه یا خوشبختانه بچه ها هر دو به من و پدرشان رفته ن و هر دو اهل هنر شده ن. شراره گرافیک می خونه و نقاشه، شهاب هم که عاشق موسیقیه، حتما می دونین؟

رعنا پرسید:

- آقای معتمدی هم هنرمندن؟

romangram.com | @romangram_com