#برزخ_اما_بهشت_پارت_54


- تو چرا تا کم می آری می ری با ولیت می آی؟ این عادت از مدرسه روت مونده ها. اون وقت ها هم یادته؟ یک روز در میان واسه گندهایی که بالا می آوردی، از مدرسه می گفتن بر با ولیت بیا.

- هه هه خندیدم، بنده خدا، خودت رو یادت نیست هر روز عمو رو می خواستن که ....

رعنا لبخند زنان رو به من کرد و آهسته گفت:

- باز شروع شد.

بعد بلند ادامه داد:

- ماهنوش، راست می گه، بیا فردا بریم هم تو لباس بگیر، هم برای کیمیا خرید کنیم.

- من حوصله خرید ندارم بالاخره یک چیزی می پوشم.

مهشید با حرص گفت:


romangram.com | @romangram_com