#باران_بی_قرار_پارت_48
سوشابازهم ازخودش متنفرشد
_ من یه عوضیم خودتم خوب میدونی...خیلی زودبه تووعشقت شک کردم به زندگیم به همه چی...بخاطرهیچ وپوچ بخاطریه مشت عکس الکی بخاطرحرفای اون مهردادلعنتی...
کلاله گریه میکردسوشانزدیک شد:
_ کلاله به جان خودم گریه کنی میزارم میرم نیومدم اینجا که بااین حرفاگریتودربیارم اومدم اینجاهرچی سوتفاهمه برطرف کنم توروخداگریه نکن کلاله
کلاله سریع اشکهایش راپاک کردوگفت:
_ چرابه عشقم،به وفاداریم،به خودم شک کردی؟چرابهم فرصت ثابت کردن ندادی؟چراسریع خواستی ازهم جداشیم؟چرا؟چرا؟چرا؟
_ کلاله نمیدونی چه حالی شدم وقتی اون پسره ی عوضی اون عکساروجلوی منوبابات گذاشت،کلاله باغیرتم بازی شدیک آن فکرکردم همه ی اون سه سال بازیم دادی اون لحظه ازت متنفرنشدم نمیدونم چه حسی بوداماهیچی ازرفتارم دست خودم نبودحسابی قاطی کرده بودم نمیدونم چرادرخواست طلاق دادم،حتی بعدش خودمم ازکارم پشیمون شدم...کلاله وقتی برگشتم ودیدم رفتی دیوونه شدم تازه فهمیدم چیکارکردم تازه فهمیدم ازخودم بیشتربهت اعتماددارم...خیلی دیرفهمیدم ولی بالاخره فهمیدم...دربه دردنبال مهردادوتومی گشتم کل تهرانوزیرپاگذاشتم ولی پیدات نکردم کلاله..یادته بهت گفتم اگه تونباشی می میرم؟من به معنای واقعی اون روزامرده بودم هرروزبه امیداینکه یه خبری،نشونی چیزی ازت پیداکنم چشماموبازمیکردم...نفس میکشیدم...حتی ازنفس کشیدن خودمم بدم میادکلاله...
اشکهایش دل کلاله رامی لرزاند...
_ وقتی عکساروبردم عکاسی دوستم...وقتی گفت همش ساختگیه...وقتی فهمیدم پاک ترین آدم دنیایی..وقتی فهمیدم چیکارکردم باخودموزندگیم...وقتی تنهاشدم قدرتودونستم...وقتی نبودی باهمه خاطراتت زندگی میکردم...همه بسیج شده بودیم براپیداکردنت ولی هیچ اثری ازت نبود...میدونم مستحق این تنبیه بودم ولی دیگه بسته ...اینکه سه سال نمی دونستم پدرشدم...اینکه سه سال ازم دوربودی...اینکه سه سال آرزوی مرگ خودتوبکنی،اینکه سه سال یه خواب راحت نداشته باشی خیلی سخته...من ظرفیت این همه مجازات ندارم کلاله...ببخشوتمومش کن این عذاب سه ساله رو
_ ولی منم کم عداب نکشیدم مس...
اولین دکمه پیراهنش رابازکرد...احساس میکردداردخفه می شود...
_ میدونم توهم کم عذاب نکشیدم...تنهایی یه بچه روبزرگ کردن...کارکردن...همه ایناخیلی سخته ولی توروبه همه مهربونیات منوببخش...میدونی کلاله اون روزاکه توی بیمارستان بودی ازهمه این سه سال برام زجرآورتربودخیلی برام سخته که صدات بلرزه...خیلی برام سخته که اونجوری ببینمت...ذره ذره آب شدنتومی دیدموهیچ کاری نمی تونستم بکنم...کلاله به حرمت سه سال زندگیمون...به خاطربارانامنوببخش...
اشکهای کلاله باردیگرباریدن گرفت.
_ باشه باشه اصن نبخش من ارزش ندارم فقط توروخداگریه نکن نمیتونم اشکتوببینم...گل یاسم گریه نکن...گریه نکن...
romangram.com | @romangram_com