#باران_بی_قرار_پارت_46


_ تومیخواستی منوشکست بدی وروجک؟

بارانابازهم خندید.سوشاسرانگشت های کوچکش رابوسید.باراناکه حالش حسابی جاآمده بودگفت:

_ بابایی؟

سوشابه لحن خودشیرین بارانادقیق شدوگفت:

_ جان بابا؟

_ امشب بریم شهربازی؟

سوشانگاهی به کلاله انداخت وگفت:

_ هرچی مامان خانم بگه

بارانابه ازروی مبل پایین پریدوبه سمت کلاله رفت:

_ مامان بریم؟بریم؟بریم؟

کلاله خندیدوگفت:

_ باشه چون دخترخوبی هستی قبول میکنم

باراناباشوق خندیدوکلاله رابوسید.

_ خیلی دوست دارم مامانی

romangram.com | @romangram_com