#باران_بی_قرار_پارت_145
سرتکون دادکه ینی اره.کمی ازنسکافموخوردم وگفتم:
_ببخشیدولی من ... من...
به چشماش که بانگرانی بهم خیره شده بودن نگاه کردم.سرموپایین انداختموگفتم:
_من یه ماهه که نامزدکردم
به وضوح دیدم رنگش پرید.باصدای تقریبابلندی گفت:
_چی؟نامزد؟کی؟چطور؟
سعی کردم جلوی خندموبگیرم.باناراحتی سرشوپایین انداخت وگفت:
_منوببخشیدنمیدونستم.واقعام عذرت میخوام
_آقای حبیبی؟
بدون اینکه سرشوبالابیاره گفت:
_بله
_دروغ گفتم
اولش متوجه نشدولی بعدخیلی ناگهانی سرشوبالاآوردوباعصبانیت آمیخته به خنده بهم نگاه کرد.لبخنددندون نمایی زدم ومشغول خوردن بقیه نسکافم شدم
_تلافی کارت بمونه برای بعد
romangram.com | @romangram_com