#باغ_پاییز_پارت_118
وقتی روبروی محضری که توی یک خیابان درخت کاری شده بود از ماشین شیک و آخرین سیستم سروش پیاده شدیم، با لحنی جدی رو به سروش گفتم:
-سروش بگو برای چی اومدیم اینجا دیگه...
نگاهی خندان به صورت مامان انداختو بعد رو به مامان گفت:
-مادر جون این دخترت چرا اینقدر عجوله؟ تا جایی که من یادم میاد نه ماهه دنیا اومده ...
و بعد با مامان زد زیر خنده. اخم کردم و به بدنه ماشین تکیه دادم و در حالی که سعی میکردم لحنم جدی باشه گفتم:
-لوس نشو سروش بگو برای چی داریم میریم اونجا...
سروش رو به سمت من کرد و با مهربانی نگاهی به صورتم انداخت و در حالی که هنوز نگاهش نوازشم میکرد گفت:
-پاییز به من اعتماد نداری؟
سرم رو تکون دادم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com