#آوای_عشق_پارت_18
پپلاستیک هارو دادم به مامان و سرمو انداختم پایین و رفتم سمت پله ها ... سرم پایین بود و اهسته اهسته و یکی یکی پله ها رو میرفتم بالا و یکی از شعرای فروغ رو میخوندم :
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
میکشم بر نگاه نازآلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهشی جانسوز
از خدا راه چاره میجویم
پارسا وار در برابر تو
سخن از زهد و توبه میگویم
آه ... هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراهست
هرچه گفتم دروغ بود و دروغ
کی ترا گفتم انچه دلخواهست
تو برایم ترانه میخوانی
سخنت جذبه ایی نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تو
از جهانی دگر نشان دارد
شاید این را شنیده ایی که زنان
romangram.com | @romangram_com