#آسانسور_پارت_69
بايد اسم اين نوع اشنايي ها رو بذارم ....برخورد از نوع بد بخت كنش و درباره اش يه فيلم بسازم ....نفسمو دادم بيرون
- اره همش همين بود ....
نيما- باشه باشه اصلا هر چي تو بگي.... من همونو انجام مي دم ...
اي خدا ....من به اين گندگي هي بهش مي گم بابا نره... اون هي مي گه بابا بدوشش...
- نيما من ديگه نمي خوامت ...نمي خوامت .....از اولم آشنايي من و تو يه حماقت بود ....
ساكت شد و بهم خيره شد....احتمالا تونسته بود حرفامو اناليز كنه كه ديگه صداش در نمياد ...
مي خواستم چيز ديگه اي بگم
كه گفتم كمتر زر بزنم تو زندگي موفق ترم ..چون يادم نمياد زبونم تو كل زندگيم نقش خوب و درستي رو ايفا كرده باشه ..جز اينكه هميشه برام دردسر بود و كار دستم مي داد
با عصابي بهم ريخته و بي حال وارد بخش شدم ....
صالحي .
.صداي تاجيك بود كه از پشت سر بهم نزديك مي شد ....
تاجيك- چرا زودتر درباره اقاي افشار نگفتي
romangram.com | @romangram_com