#آسانسور_پارت_50
سوسن- سلام
- این داروهاي مريض جديده
سوسن- چرا تو؟
- تا جيك گفت ..
سوسن- بيا این كليدقفسه 1013 ...داروها رو از اونجا بردار...
اينم ديده من بدبخت بيچاره ام... هي پاسم مي ده به اين قفسه و اون قفسه ..
خدا ازت نگذر تا جيك كه ذليل ملتم كردي ..الهي جيز جيز بشي ...
به افكارم لبخندي زدمو و كليدو از سوسن گرفتم
.......تشكري كردم و به طرف قفسه داروها رفتم
كليدو انداختم تو قفل و چرخدوندمش ..قبل از باز كردن در... به شماره قفسه نگاه كردم ..1013
از صبح تا به الان.... يهو همه چي مثل فيلم جلوي چشمام شروع كردن به بالا و پايين پريدن
...طبقه 13..تخت13/2...روز سيزدهم .....قفسه 1013
چشام در حال تركيدن بودن از بس گشاد شده بودن
- واي ...اي مامان ....يعني نحسي منو گرفته ؟
سريع دستو از روي كليد برداشتم و با ترس به در شيشه اي قفسه خيره شدم
romangram.com | @romangram_com