#آسانسور_پارت_29
سرمو با حالت بامزه ای به طرف سقف گرفتمو با لبخند
-امین
برگشتم و پيش صبا نشستم .....و براي خودم از فلاسك.... چايي ريختم ...
به صندلي لم دادمو به پرونده زير دستم نگاهي انداختم
صبا- .امروز يه نفر دوبار با اينجا تماس گرفت ...
بهش نگاه كردم
صبا- با تو كارت داشت
- نگفت كيه؟
صبا- نه يه خانوم بود
سرمو دوباره گرفتم پايين
- كار واجب داشته باشه ..حتمي دوباره زنگ مي زنه ...
دكتر محسني كه تازه از راه رسيده بود و به طرف ما مي امد....
با چهره اي جدي و اخمو ...كه هميشه باعث بد حالي من مي شد و دوست داشتم هر جوري كه شده اين دكراسيون صورتو با مشت و لگد بيارم پايينو تغييرش بدم
دكتر محسني - پرونده مريض اتاق 310...
به چهره اش نگاهي كردمو و تو دلم
romangram.com | @romangram_com