#آرامش_غربت_پارت_158
آرمین ـ بیتــا...!
من ـ بله؟!
آرمین ـ بیتــــا!
من ـ مرگ! چیه؟
آرمین که از این خشونت من حیرت زده شده بود گفت:
ـ ببخشید!
یه لحظه دلم برای اون چشمای گرد شده و اون لحن معصوم غش رفت...پس بگو سام اون نگاه مکش مرگ ماشو از کی به ارث برده...
من ـ حالا ببینم چی میشه! ولی...اومممم....
آرمین ـ هرچی بگی قبوله!
با شیطنت نگاش کردم و گفتم:
ـ سام امشب اینجا بمونه!
آرمین ـ حتی حرفشم نزن!
من ـ پس تو هم حرفشو نزن!
romangram.com | @romangram_com