#آنالی
#آنالی_پارت_37

_نه، خدافظ

و گوشی رو قطع کردم! وا این خـــله ؟؟؟

"شایان"

گوشی رو قطع کردم و روی صندلیم ولو شدم، دستم رو گذاشتم رو موهام و ریختم تو صورتم... لبمو تر کردم و چشمامو روهم گذاشتم و زیر لب زمزمه کردم:

آنالی... آنالی رازقی.. رازقی...

تک خنده مضحکی کردمو سرمو رو میز گذاشتم و با درد گفتم:

عشق جذاب من!

بد بخت شده بودم، چرا اینقدر زود؟ فقط سه ماه گذشته بود؟! این دختر جادو میکنه؟

اگه حسی بهم نداشته باشه چی؟ یهو به هیراد فکر کردم، اگه هیراد... نه من نمیتونم، هیراد عاشق اون دختره! بی فکر زنگ زدم به پیتزا فروشی و پیتزا پپروتی سفارش دادم، عاشق پیتزا پپرونیه بخاطر تندیش!

بعد از نیم ساعت، صدای در اومد و منشی وارد شدو پیتزا رو به دستم داد و گفت:

بفرمایید این مال شماست!

سری تکون دادم و پولو بهش دادم، پیتزا رو باز کردم و نگاه مغمومم رو بهش دوختم! آنالی عاشق این پیتزا بود، کاش من این پیتزا بودم. موهامو دادم بالا که دوباره ریخت پایین! آنالی میگفت موهایی که میریزم رو صورتمو دوست داره، سرمو به طرفین تکون دادمو گفتم:

آنـــــالی... آنــــالی..

من هیچ وقت عاشقا رو درک نمیکردم با اینکه روانپزشک بودم، چون جای اونا نبودم اما حالا؟!

آنالی تو باهام چیکار کردی؟! بعد زدم زیر خنده من کی بودم؟ شایاندامیری... روانپزشک؟؟

کسی که سعی داشت یه دخترو درمان کنه اما.. خودش بیمار شد! بیمار همون بیماری که میخواست درمانش کنه!

من عاشقش بودم و بهتر بود بهش میگفتم.. نگفتن عشق به یه نفر فقط درد عشق رو بیشتر میکنه! اگه به طرف بگیو جواب منفی بشنوی خیلی بهتره، حداقل میدونی دوست نداره و مال تو نیست! میدونی باید فراموشش کنی چون سهم یکی دیگست و تقدیرش با تو جداست!

پس کی باید بهش بگم؟ بعد از سفر شمالمون؟ خوب بود... اره بهترین فرصته! میبرمش بام تهران.. یعنی میشه؟ یعنی اونم به من حسی داره؟

دختر لجبازو مغرور، اصلا مهم نیست که منو دوست داره یانه، من بهش میگم..

***

"آنـــالی"

باید شروع میکردم به بستن چمدونم واسه شمال، رابطم با آرمان نامزد شمیم بهتر شده، کیا نامزد نگین هم خوبه.. دارم کم کم خوب میشم، شایان واقعا روانپزشک خوب و قادریه و واقعا آرومم و باهاش احساس راحتی زیادی میکنم. البته هنوز تو نقشه وابسته کردنش هستم و نمیدونم موفق شدم یانه! ولی خداروشکر من بهش حسی ندارم و فقط یه نمه از موهاش خوشم میاد. کلا پسر خوب و سالمیه.

زنگ گوشیم به صدا دراومد که دیدم حلال زادس، آقا شایانه، رفتم جلو آینه و جواب دادم:

_به به سلام آقا دکتر، حالی.. احوالی؟

شایان:سلام، خوبی آنا؟

_ مرسی از احوال پرسیای شما.

شایان:خستم.


romangram.com | @romangraam