#آنالی
#آنالی_پارت_12
آنالی چته تو باز؟؟
هلش دادم عقبو گفتم:
خیلی دلت میخواست که با یه پسر تنها باشی؟؟؟ اخه تو چقدر ندیدو بدیدی اینقدر قحطی پسر تو فامیلتون هست؟؟ اره؟؟ واسه همین منو با این پسر مسخره هه تنها گذاشتی رفتی؟؟
نگین: چی میگی دیوونه! اسکل شدی باز؟
اعصابم شدیدا خورد بود و تا حالا هیچ پسر اینقدر شدید با هام هم جوابی نکرده بود! رو به نگین گفتم:
اسکل تویی و اون شمیم دیوونه که باعث شدین یه پسر بهم بگه مریض، دیگه باهام حرف نزنین لطفا.
وسریع دوییدم و دستمو برای یه تاکسی بلند کردمو و سوارش شدمو از اونجا دور شدم.
***
در خونه رو باز کردم و وارد شدم.. سکوتی عجیب خونه رو پر کرده بود. رفتم سمت اشپز خونه که دیدم روی یخچال یه نوت استیک چسبوندن و نوشتن:
" آنا جان من و پدرت و خواهرت رفتسم خونه خالت تو هم بیا گلم منتظرتم!"
استیکو برداشتم و تو دستم مچاله کردم و پوووفی عصبی کشیدم و رفتم تو اتاقم و محکم درشو بستم.
خودمو انداختم رو تخت که گوشیم زنگ خورد:
_بله؟؟؟
_....
_هوی مریضی؟؟؟
_....
_ مزاحم
وگوشی رو قطع کردم، من تصمیممو گرفته بودم باید میرفتم پیش یه روانشناس!
نفس عمیقی کشیدم و لبخند کوچکی زدم!
**
برای اخرین بار تو اینه به خودم نگاهی انداختم. رژ صورتی پررنگی زده بودم و خط چشم نازک و تمام لبخند پررنگی رو لبم بود. امروز قراره اولین جلسه من پیش روانشناس باشه. یه بافت مشکی جلوباز پوشیده بودم با شلوار لوله تفنگی زاپدار لی
دم در نشستم و شروع کردم به پوشیدن کتونی های مشکیم که الشن اومدو گفت:
کجا؟؟
_ سلام یادت ندادن؟؟
الشن: خا ببخشید سلام
_کوری مگه میخوام برم بیرون
الشن: نه بابا؟؟؟ اخه؟؟ هیچی بیخیال برو..
romangram.com | @romangraam