#آلا_پارت_83

سردار جاشو عوض کرد اومد رو صندلی کنارم دستمو گرفت ، دستمو از تو دستش کشیدم و گفتم : بهم دست نزن
سردار - نمیشه همیشه نقش بازی کرد ، هی آدم تو خودش بریزه ، اشکال نداره ، حداقل با خودت حرف نزن تو خودت نریز مثل من خود خوری نکن.
مشتمو روی زانو هام جمع کرده بودم محکم ، شونه هام از اصطکاک مشتم رو زانوم بالا رفته بود ، داشتم خودمو کنترل میکردم که نترکم ، مثل یه سونامی ! مثل یه ابر سیاهه پر از بارون ...
سردار - من همیشه حرفامو اینجا می زنم «بهش نگاه کردم به سرش اشاره کرد و گفت»: گاهی انقد حرف می زنم و چرا و اما و شاید می گم که مث اون شب عروسی نیاز دارم برم داد بزنم ؛ اما پای رفتن ندارم ... گاهی سیگار دود میکنم تا حرفام دود بشن برن ..
«مشتم خلاص شد ؛بهش غمگین تر نگاه کردم و گفت»: مثل من نباش ، میخوام همه چیو رو کنم اما همیشه یه جا زلزله میاد و نمیدونم چطوری آبادش کنم،مثل الان ، تا کی میگم تقصیر توئه سردار حواست نبوده آلا صداتو شنیده ...
«یعنی اشکال نداره به اون این حرفا رو میزنی ، چون من شنیدم عذاب وجدان داری ؟! حس حقارت کردم ، شبیه جوجه اردک زشت شدم ، بغضم ترکید ،تا دستشو دراز کرد یه صندلی به عقب رفتم و گفت»:آلا؟
- هیسسس-....هییسسس...آخ... آخ ...
سردار - ببخشید ...
جیغ زدم : ازم عذر خواهی نکن ... از جام بلند شدم و گفت : کجا میری؟
- میخوام برم خونه ی بابام .
سردار یکه خورده گفت : یعنی چی ؟!!!
- میخوام برم اونجا، می خوام برم بابامو بغل کنم ، برم مامانمو بغل کنم ....
سردار وا رفته گفت : چی میگی ؟!
- دارم حس بی کسی می کنم می خوام برم ... می خوام برم ...«رفتم به طرف اتاقم ، عصبی که میشدم کمرم بدتر می شد ؛ دم در اتاقم کمرم تیر کشید، چار چوبو محکم گرفتم ... از پشت گرفتتم و گفت : گرفتم ...
- ول ... ولم کن... خودم باید از پس خودم بر بیام ... زیر زانوم خالی شد ، از درد نمی تونستم خودمو نگه دارم با هق هق با حرص جیغ زدم ...
«برم گردوند به سمت خودش دهنمو به سینش چسبوند صدام کم شه ، تو بغلش گرفت ، دستام کنار پام مشت شده بود رو تختم گذاشتم و با هق هق گفتم :بُر ... برو ... گوشیمو... گوشیمو بیار ...
سردار - براچی ؟ چی کار داری ؟
-به ... به ... بابا...بابا زنگ... بزنم ... بیاد دنبالم...
سردار - با این حال بری اونجا ؟!
- میگم ... به حاجی ... به حاجی نگن ... نت ... نترس .
سردار- حاجی چیه؟ الان فکر می کنند من کاری کردم ...
جیغ زدم : گوشیو بده .
سردار - خودم می برمت ، جیغ نزن ، اول آروم شو ...
با سکسکه ای که از گریه بود نگاش کردم و گفت :
- بشین برم یه لیوان آب بیارم... هر شب یه فیلم داریم یه شب تو یه شب اون ؛خدا مرگ منو از دست شما دوتا برسونه ...

@romangram_com