#آلا_پارت_80
شوکه به حاجی نگاه کردم و گفت:
- خیالت راحت ، هر هزینه ای کردیم بذار باشه ، اینجا تا سال دیگه برای توئه
به سردار شوکه و یکه خورده نگاه کردم و گفتم :
- یک سال ؟!
حاج آقا - شوهرت خوشش نمیاد با مردای غریبه سرو کله بزنی ، برای همین تصمیم گرفت یک ساله بگیره و منم کارش رو تایید می کنم .
- من ... من نمیدونم چی بگم ! فکرشو نمی کردم ! فکر کردم به توافق نرسیدید...«خندیدم و گفتم»: تورو خدا راست می گید؟من ... من خودم اجارشو میدم ...
سردار ... رهن کردیم اجاره نداره.
-رهن ؟! «به سردار یکه خورده نگاه کردم و گفتم»: خیلی پولش زیاده !
حاج آقا -پس سردار چی کاره است ؟! ولی عروس خانوم این رسم این خانواده نیست دیگه تکرار نکن .
-چی؟
سردار - اینکه سرخود عمل ...
حاج آقا- اینکه انفرادی کاری رو انجام بدی ما خانواده ایم ، تو لب تر می کنی سردار موظفه به خواسته ات رسیدگی کنه اما وقتی عملی میشه که تو«تاکیدی گفت»: دوش به دوشش باشی نه عقب تر ...«زمزمه کردم ،یاد عروسی افتادم» نه مقابلش!
حاج آقا- شماها جوونید ، طول میکشه ؛ این خونواده رو ریشه دار کنید
«به سردار نگاه کردم یه نیم نگاه بهم کرد و حاج آقا گفت»: توقعم ازتون محدوده اما انتظار دارم تجربه هارو در ریشه دار شدنتون استفاده کنید .
سر به زیر انداختم و گفتم : حاج آقا ممنون .
حاج آقا - چرا از من تشکر می کنی ؟! من فقط شاهد بودم ،شوهرت اجاره کرد .
به سردار نگاه کردم و گفتم : خب مرسی ولی مگه شما و سردار داره .
حاج آقا ابرو هاشو بالا داد و به رو برو نگاه کرد و گفت:
- معلومه که داره ، من زندگیه خودمو دارم و مشکلات خودمو ، سردارم برای خودشو ، حساب خودشو. دو دوتا چهار تای خودشو ...
«به سردار نگاه کردم ، صبور نگام کرد و گفتم»:عه ... اِم ؛ ممنون آقا سردار. سردار با شیطنت نگام کرد زیر لب در حالی که سرشو کمی نزدیکم کرد همون طور که اون تو ماشین نشسته بود و من بیرون ایستاده و خم به طرف پنجره ی رو به سردار بودم ؛ گفت :بیشتر ...
چشمامو ریز کردم و سرمو تکون دادم یعنی «ساکت بابا»
حاج آقا - خب ما بریم .
- ناهار پیش ما باشید
حاج آقا - اینجا و اون همه زن و چه به دوتا مرد .
به سردار نگاه کرد و با رضایت گفتم : آره خب... «سردار شاکی نگام کردو گفتم»: حاج آقا راست میگه سردار جان صحیح نیست.
@romangram_com