#آلا_پارت_109
داره انقد چرت و پرت می گه که خودشم نمی فهمه،جسدتو بردار آلا ،برو حداقل با عزت بمیرم
آروم صدا کردم: بابا؟
سردار سر بلند کرد ودستشو رو دهنم گذاشت و گفت:
_آلا ،نرو ،تو رو خدا ...تو رو خدا صدا نکن با چشمای پر اشک نگاش کردم و گفت:
_خیلی بدبختم ،بمون چند ماه بهم بگو چطوری بعد مرگ باید زندگی کرد.
_بمونم؟! دستش رو گذاشتم روی قلبم وگفتم: میزنه؟! نبض این نیست ،نبض دست توئه میدونی که همه جای بدن نبض داره،دیشب ایستاد ...
همون موقع که حاجی زنگ زد و باز اون اجبارت کرد که بیای .
سردار_اجبار نکرد. با حرص و غصه دستمو تکون دادم از بالا به پایین عاصی شده تکون دادمو گفتم :
_شنیدم.
سردار_دو روز جلوی در خونه اش نشستم زل زدم به اون خونه ی
لعنتی به خودم میگم سردار چی شد؟!چرا اینطوری کرد؟!من ازدواج کردم اما براش کم نذاشتم ،چرا اینطوری کرد؟!نمی تونستم از جا بلند بشم.
_برو بمیر ،از همین پنجره خودتو بنداز پایین، برو بمیر.
سردار با غصه نگام کرد و گفت :نمی تونم !جرأتشو ندارم با صدای گریون و بغض آلود و لرزون صدا کردم:
_بابا؟ داره برای من از عشق و عاشقیش می گه،من دیشب مردم،اومدم بیمارستان اون داره چی میگه.
سردار دوباره جلوی دهنمو گرفت و گفت:آلا !آلا...
دستشو کشیدم پایین و با حرص گفتم:بمونم دلداریت بدم؟
سردار_ آره ،من هیچ کسو جز تو ندارم ،اون بیرون کسی حال منو نمی فهمه.
_تو حال منو می فهمی؟
سردار_این آهه توئه.
_بدتر سرت بیاد.
سردار_نگو بی انصاف . با حرص و با گریه گفتم:
_ترکت کرد؟ خوب شد،منم ترک کردن ،منو گذاشت رفت دنبال عشقش که بگه غلط کردم دیشب با زنم رفتم پاگشا...
سردار_ آلا ...آلا...تورو خدا یه لحظه ساکت شو ...دستشو به سرش گرفت و گفت:
- پانته آ، رفته ... رفته ...
«با حرص و تشدید گفتم»:
@romangram_com