#آخرین_پناه_پارت_36

وبه گوش پناه رسید
- فکر کنم برا سامیاره..
- سامیار ؟؟؟میشه به پرسم اینجا چی کار میکنه مگه اینجا اتاق خوابه تو نیست
پناه متوجه مفهومی که در جمله رادین بود شدوگفت:
- اینو وبه دوربینی که در گوشه اتاق بود اشاره کرد
- که چی؟؟
- خب اگه اتاق خوابه این اینجا چیکار میکنه سامیار اومده بود یکی از دوربینا رو ببره سوییش جا مونده رو صندلی چقدر منفـــی.. البته حق داری جایی که زندگی میکردی اونم ده سال همین چیزا رو در بر داشته دیگه.
مقنعه اش را باشالی صورتی تعویض کرد سویی شرت را همراه کیفش براداشتو گفت:
- فردا همونطور که گفت ام ساعت 8 اینجا پاک از آثاره من میشه امشبوتحمل کن البته فکر نکنم لازمم باشه افتخار بدین امشب در خدمت باشیم
جمله هایش بوی دیگری گرفت که تمام بینی رادین را پر کرد رادین سرش را زیر انداختو گفت:
- تو که..متاسفم
واز اتاق بیرون زد..پناه ادایی پشت سرش در اورد زنگی به سامیار زد واز قصد از اتاق خارج شد به سمت تلوزیون رفت که خاموشش کند صدای سامیار در گوشی پیچید:
- جان
از قصد با صدای بلند گفت:
- جانت بی بلا عزیز خوبی
- اوه اوه کی پیشته که مهربون شدی
- مهربون خودتی حواس پرت سویشت پیشه منه خونه مونده اینجا..
- سوئیچ

romangram.com | @romangram_com