#آخرین_پناه_پارت_139
- من حتی یه لقمه هم از اون پول بهت ندادم .. حالا هم برو رادین ببرش...
- نـــــــــه
- نمیخواستم اخرین دیدارمون اینجوری شه میخواستم همون تصویر گذشته بمونه اما نذاشتی...رادین چرا خوابت برده...
صدای مهبد:
- آروین داره میاد اینجا...
اردوان دوباره فریاد زد:
- رادین
رادین دسته پناه و گرفتو کشیدش..
پناه جیغ کشید:
- حداقل بذارید یه بار بغلتون کنم...
رادین دستاش شل شد..به سمت اردوان رفت و محکم بغلش کرد سرشو تو سینه اش فرو کرد..
- خیلی دوستتون دارم....
دستش دوباره کشیده شد...اینبار نوبت اردوان بود که به سمتش بره از پشت پنجره رفتنه دخترشو نگاه کرد..حالا کی جلو هق هق این مردو بگیره؟؟؟؟؟
مهبد سریع دره ماشیون براشو ن باز کرد نشستند ..رادین مبایلشو در اورد:
- هواپیما اماده اس؟؟؟؟؟؟؟
- یه ساعت طول میکشه...
- باشه..
پناه نالید :
romangram.com | @romangram_com