#آخرین_پناه_پارت_1


بچه ها در مقابل افرادی که برای دیدن تئاتر اومده بودند ایستادند...نفر اول دختری بود که سرگروهی بچه های تئاترو به دست گرفته بود، با تشویق تماشاچیان تعظیم کوتاهی کرد.. و به حرف اومد:
- به نام خدا "پناه تمنا" نماینده گروه دخترای تئاتردر نقش ندا میکروفنو به دختر بغلیش داد: - "نسیم مهدوی" در نقش نگار - "لعیامجیدی"در نقش تیبا - "ملیکا زندی" در نقش نسترن ملیکا میکروفنو به پسره کناریش داد: - "سامیار مهین"نماینده گروه پسرای تئاتر در نقش ایلیا ومیکروفو به پسر بغلیش داد:
- "سیروان احمدی" در نقش حامد
- "بردیا آرین" در نقش آرش با تشویق دوباره تماشاچیان پرده مقابلشون بسته شد وهمه به سمت اتاق مخصوص نمایش رفتند البته اتاق دخترا پسرا در کنار هم ولی جدا بود..پناه رو به نسیم گفت: - درو ببند...
نسیم درو بست وهمه شروع به تعویض لباس هایشان کردند..پناه رو به ملیکا گفت:
- با اینکه اولین کارت بود اما عالی بودی..
- ممنونم امیدوارم نمایشو خراب نکرده باشم
- چی میگی من میگم عالی بود اگه بازم فردی خواستیم تو تو الویتی
- ممنون با من کاری ندارید الان کلاسم شروع میشه؟؟
- نه عزیزم برو..
ملیکا ازشون جدا شد...لعیا گفت: - وای سیروانو دیدی چه خوشگل شده بود تو کتو شلوار..
- زشته دختر..
نسیم گفت : - فکنم برای باباش بود!!
لعیا گفت: - چی؟؟ - کتو شلوار دیگه!! - وا!! چرا؟؟ - اخه بهش نمیخوره کتو شلوار بپوشه یه کمم بزرگش بود تقه ای به در خورد وصدای سیروان از پشت در اومد:
- چی کار میکنید سه ساعته؟؟ پناه وبقیه زدن زیر خنده : - چه حلال زاده! نکنه شنیده باشه؟ - چیوشنیده باشم؟؟ داشتید غیبتمو میکردید؟؟
صدای سیروان از پشت درباعث شد پناه دستش را روی دهانش بگذارد وبقیه زدند زیر خنده...با برداشتن کیف هایشان از در خارج شدند سیروان با حالت خنده داری گفت:
- رو اب بخندید که به من میخندید اصلا یخ ببندید پناه گفت: - تو اصلا سوژه داری که بهت بخندیدم ودوباره صدای خنده همه به علاوه سامیارو بردیا که بهشون ملحق شده بودند در فضا پیچید: - تو هیچی نگو که از همه دیوونه تر خودتی ورداشته لنز زرد گذاشته مگه ابی چشمای خودت چش بود؟؟ هان؟؟؟

romangram.com | @romangram_com