#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_51
نه نشسته . پس یواش برو پایین . به مامان مریم بگو صورتت و بشوره . آفرین دختر گلروشا رو گذاشت زمین . اونم آروم رفت سمت پله ها ، اومدم دنبالش برم که گفت :
- محمد و از کجا میشناسی ؟ دوست دخترشی ؟
برگشتم سمتشو دست به سینه وایستادم و گفتم :
- من تمام این توضیحات و به مریم جون دادم ، فکر نمیکنم لازم باشه واسه شما هم توضیح بدم
ابروشو انداخت بالا و گفت :
- واسم جالب بود بدونم محمد و چطوری خر کردی . اون اهل چیزی نیست...
پریدم وسط حرفش و با عصبانیت گفتم :
- اگه بهت هیچی نمیگم فکر نکن ازت میترسم یا حرفات و قبول دارم . نمیدونم مشکلت با من چیه . علاقه ای هم ندارم بدونم . لابد یکی بدجوری حالت و گرفته که داری تلافیشو سر من در میاری ولی مطمئن باش نمیزارم با این حرفای بیخود اعصابمو خورد کنی . مفهوم بود ؟
رگهای کردنش از عصبانیت زده بود بیرون . دلم خنک شد ، پسره پرو . یک پوزخن زدم و اومدم برم که یکدفعه بازمو محکم گرفت و کشید طرف خودش. انقدر دستم و فشار میداد که داشت میشکست . نفسای داغش به صورتم میخورد از بین دندون های به هم چسبیدش گفت :
- مطمئن باش بالاخره میفهمم کی هستی و چه کاره ای . بعد از اون بلایی سرت میارم که....
حرفش و ادامه نداد و پرتم کرد طرف دیوار و رفت . بازوم خورد به دیوار تیر کشید . یه آن نفسم بند اومد از درد . وحشی دیونه . معلوم نیست چه مرگشه . من اگه شانس داشتم....
رفتم تو اتاق . تو دستشویی یه آب به صورتم زدم و تو آینه خودم و نگاه کردم .آخه چرا اینجوری میشه ؟ من که به کسی کاری ندارم . چرا همیشه یکی هست که رو اعصاب من پاتیناژ بره . از هر چی پسره حالم بهم میخوره !!!
اومدم آروم صورتمو خشک کردم که آرایشم پاک نشه رفتم پایین. مریم جون داشت با تلفن حرف میزد . روشا هم رو مبل ساکت نشسته بود داشت آروم پاهاش و تکون میداد . از اون پسره احمق هم خبری نبود .
رفتم پایین پای روشا نشستم و گفتم :
- روشا عسلی صبحانه خورده ؟
آروم نگام کرد و گفت:
- نه . خیلی گرسنمه ولی مامان مریم کار داره
ب*غ*لش کردم و گفتم :
romangram.com | @romangram_com