#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_47

- سلام شما باید الین خانم باشید درسته؟
- بله
- خوشبختم ، منم فریبام . اینجا کار میکنم
- منم خوشبختم .
دختر خوبی به نظر میومد . خیلی تپل بامزه بود!!
- ببخشید ،میدونید مریم جون کجاست ؟
- لبخندی زد و گفت :
بله ، تو سالن غذا خوری منتظرتون هستن ،تشریف بیارین راهنماییتون کنم
دنبال فریبا رفتم طرف یکی از اون درایی که دیروز نمیدونستم به کجا راه داره . یه سالن خوشگل بود که دست مبل راحتی کرم قهوهای یه طرف سالن بود و یه میز ناهار خوری خیلی بزرگ گوشه دیگه سالن . مریم جون با یه آقای مسن که حدس میزدم همسرش باشه پشت میز نشسته بودن و داشتن صبحانه میخوردن
مریم جون با دیدن من از جاش بلند شد و دستش و به طرفم دراز کرد که برم پیشش. اون آقا هم با دیدن من بلند شد . رفتم طرف مریم جون .کنارش وایستادم و گفتم :
- سلام . صبحتون بخیر .خوبین؟
- مرسی دخترم . تو خوبی ؟ دیشب خوب خوابیدی ؟
- بله ، ممنون
برگشتم سمت اون آقا و گفتم :
- سلام ،صبحتون بخیر.
اون آقا هم با لبخندی پر جذبه نگامکرد . تازه فهمیدم چقدر شبیه حامین
- سلام دخترم
مریم جون با دست به اون آقا اشاره کرد و گفت :

romangram.com | @romangram_com