#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_51

_سلام حوایی خوبی؟
_مرسی عزیزم تو خوبی؟
_منم خوبم،حوا امشب میتونم بیام خونتون؟
تعجب کردم با لحن متعجبی گفتم:
_چرا ک نه بیا عزیزم.
تند تند گفت:
_باشه خانومی،میبینمت فعلا.
حتی مجال خدافظی هم بهم نداد شونه ای بالا انداختم.باید خودمو قبل رسیدن باران ب خونه برسونم...
***
نگاهی ب باران کردم ک رو به روم نشسته بود و بیخیال داشت پفک میخورد.
رو تخت نشستمو گفتم:
_خب چی شد ک یدفه ب یاد ما افتادی؟
با ولع چندتا پفک چپوند تا دهنشو با دهن پر گفت:
_امشب قرار بود برام خواستگار بیاد ک پیچوندم اومدم اینجا.
با تعجب نگاش کردمو دیوونه ای زیرلب بهش گفتم...
*
تقه ای به در خورد و متعاقب اون مامان وارد شد و گفت:
_باران جان،حوا عمو اینا اومدن،بیاین پایین.
چشمی گفتم رو به باران گفتم:
_بریم؟
باران با مظلومیت گفت:
_مزاحم شدم؟اخمی کردمو گفتم:
_باز چرتو پرت گفتیا مزاحم چیه دختر؟

romangram.com | @romangram_com