#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_42
ازاد نیم نگاهی به من انداختو گفت:
_اره زندگیم میام.
_باشه فداتشم میبوسمت خداحافظ.
_خداحافظ عمرم میبینمت.
احساس میکردم موجودی اضافه ام احتمال دادم که اون زن نامزد ویاهمسرش باشه،به رو به رو خیره شدمو گفتم:
_اگه کار مهم تری دارین منو جلوی یه اژانس پیاده کنین برمیگردم خونه نمیخوام مزاحمتون باشم.
با تعجب نگام کرد ناخوداگاه دستمو گرفتو گفت:
_این چه حرفیه عزیزم مراحمی.
با تعجب نگاش کردم.با حالت عصبی دستمو از توی دستش بیرون کشیدمو با صدای نسبتا بلند و جیغ مانندی گفتم:
_به چه حقی به من دست میزنی هان؟چطور به خودت اجازه دادی به من دست بزنی کثافت؟تویی که زن داری اونوقت به من دست
میزنی؟نگهدار من میخوام پیاده شم،نگهدار لعنتی.تمام مدت که من حرف میزدم با تعجب داشت نگاهم میکرد یکدفعه زد رو ترمز که پرت شدم جلو.با عصبانیت برگشت سمتم.چشماش
قرمز شده بود.درحالی که دندوناشو رو هم میسابید گفت:
_تو چی گفتی؟هان؟به گفتی کثافت اره؟
با ترس خیره شدم بهش با داد بلند تری گفت:
_اره؟؟؟
اشک چشاموتارکرد خنده ی عصبی تری کرد و گفت:
_بدبخت این مامانم بود مامانم، اونوقت تو فکر کردی زنمه؟تو به من گفتی کثافت؟
دستم رفت سمت دستگیره در و کشیدمش و پیاده شدم.شروع کردم مخالف جهت ماشین دویدن،صدای دادش که
_حـــوا.
میدونستم داره دنبالم میاد طولی نکشید که بازوم رو گرفتو منو کشون کشون برد سمت ماشین
*
هلم داد سمت ماشین که پرت شدم رو زمین،صورتم به زمین برخورد کرد،جیغی کشیدمو بغض الود گفتم:
_اشغاله روانی چیکارم داری کثافت؟
romangram.com | @romangram_com