#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_147
نگاهی به قیافه ی عصبیم انداخت و به کاناپه تکیه داد و گفت:
_تجاوز.
با بهت بهش خیره شدم.
تجاوز!
اونم به حوای من، قلبم لرزید،من بهش گفتم"حوای من"
با صدای خشداری گفتم:
_مطمئنی؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_اینطور به نظر میرسه،به احتمال هشتاد درصد بهش تجاوز شده.
سوالای تو مغزم بیشتر شد.اگه تجاوز شده پس چرا خواستن دوباره حوارو بترسونن؟من باید این قضیه رو بفهمم.با یه خدافظی سرسری
از خونه ارش زدم بیرون،نشستم پشت فرمون دوباره به عکسش زل زدم،چرا خودم زودتر متوجه نشدم؟گوشیم زنگ خورد،ناشناس بود
ولی جواب دادم:
_بله؟
_ازش فاصله بگیر.
با تعجب گفتم:
_شما؟
خنده وحشتناکی سرداد و گفت:
_مهم نیست من کیم مهم اینه که باید به حرفم گوش بدیو ازش فاصله بگیری!
با اخم گفتم:
_شما کی هستین؟از کی فاصله بگیرم؟
_از حوا.
مغزم شروع به فعالیت کرد با صدای عصبی گفتم:
_برو بابا حالت خوش نیست،من هرکاری که دلم بخواد میکنم.
romangram.com | @romangram_com