#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_132

کردن.دستامو ستون بدنم کردمو بهشون تکیه زدم،با لحن خونسردی گفتم:
_خب میخوام بدون دعوا و سر و صدا قضیه رو باهم حل کنیم،یکیتون مثل ادم بگه که از کی دستور گرفتین؟اگه الان بگین بعدش
ازادین،ولی اگه نگین و مجبورم کنین که به زور ازتون حرف بکشم اونوقت از اینجا یه راست میرین کلانتری.
بعداز زدن حرفم چشامو ریز کردم تا تاثیر حرفامو از تو چهرشون پیداکنم.
_و فک کنم بدونین که جرم مزاحمت خیابونی و چاقو کشی چیه درسته؟
بعد اززدن حرفم پوزخندی زدم،دو نفرشون نگاهی بهم انداختن و با ترس اب دهنشونو قورت دادن.این دو نفر به نسبت ترسو تر به نظر
میرسیدن.یکی از اونا گفت:
_باید مشورت کنیم.
شونه ای بالا انداختمو گفتم:
_فقط یه ربع فقط دارین.
_یه ربع؟خیلی کمه.
نگاهی به ساعت دور مچ دستم انداختمو گفتم:
_با من چونه نزن،دو دقیقش الان رفت.
با اخم نگاهی بهم انداخت.بعداز چند دقیقه اومدن روبه روم نشستن،اونی که از همه بزرگتر به نظر میرسید تک سرفه ای کردو گفت:
_چه تضمینی وجود داره وقتی که حقیقتو گفتیم مارو تحویل پلیس ندی و ازادمون کنی؟
پوزخندی زدمو گفتم:
_فعلا این شمایین که مجبورین به من اعتماد کنین.
ازحرص دندوناشو روهم سابید،نفسشو با شتاب داد بیرونو گفت:
_باشه بهت اعتماد میکنیم و میگیم،یادت باشه نامردی نکنی،بهت نمیخوره که نامرد باشی.
منتظر بهش زل زدم.
_تویه مهمونی پسری رو دیدم،خیلی خونگرم بود،ازم خواست براش کاری کنم،گفتش که باید یه دختر رو بترسونم،قبول نکردم،گفتم که
نامردی تو کارم نیست اما گفتش که این کارم نامردی نیس حق دخترس،چون اون دختر یه فاحشس.
*

romangram.com | @romangram_com