#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_49
سلطنتی هم . بود نخواهند نگهبان بدون وقت هیچ
کریستین به نگهبانان وقتی: « گفت تلخی رو منسوب می اوزرا کنند ها اول دقیقا صف نیستند . از زمانی
که انگار... مردند والدینم... اون ها . » کردن پیدا نگهان کمبود
ا ولی: « کرد فوران خشمم ین نیست عادلانه . تورو تونن نمی اونا به کاری خاطر که دادن انجام والدینت
. » کنن تنبیه
: « گفت تاشا این نیست تنبیه رز . » به ، نظرم به اندازه ای که می .... فقط این. « نبود باشد عصبانی باید
. » هاست اولویت بازنگری
تورو اونا « بی دفاع رها کردند . تو بری تنها تونی نمی اون . » بیرون
« من بی نیستم دفاع . بودم گفته بهت اینو . اگر من واقعا به یه خیلی باید باشم داشته احتیاج نگهبان
خودم رو اذیت کنم . ولی فعلا . » خوبم همینجوری
نگاهی دیمیتری به او : « انداخت می » ؟ بیام باهات خوای
تمام و « شب ؟ دارم نگهت بیدار » سرش را . « داد تکانی من نمی باتو کارو این کنم . » دیمکا
هیجان زده از این راه حل ، به : « گفتم سرعت اون مشکلی با این . » نداره قضیه
دیمیتری به نظر از اینکه من به جای او حرف زده متحیر و مات بودم می مرا حرف ولی ، آمد رد نکرد :
« من . » ندارم مشکلی واقعا
با باشه: « گفت تردید . باید احتمالا ولی زود . » بریم
مخفیمان مهمانی به رسید پایان . موروی ها به یک و رفتند مسیر من دیمیتری و به دیگر مسیر . او و
بودند ریخته برنامه تاشا که تا نیم همدیگر دیگر ساعت را . ببینند
: « پرسید شدیم تنها وقتی خب ، چی فکر ش درباره می » ؟ کنی
لحظه برای ای به او اومده خوشم ازش: « کردم فکر . باحاله . منظورت شدم متوجه براون علاوه از
حرفی که راجع به نشانه ها گفتی چی . » بود
» ؟ اوه «
سرم را دادم تکان . به رد پاهایم در حالی که در راه مسیر می رفتیم نگاه کردم . هنوز می شد تکه های
پنهان یخ را جمع زمانی حتی کرد که رویش نمک ریخته بود شده زده پارو و .
کاری « که نبود فروشی فخر برای کرد اون . این کرد کارو به باید اینکه خاطر می کرد . ... مثل درست
کاری مثل درست که مادرم . » داد انجام از این اینکه را ، بودم متنفر کنم اعتراف ولی این بود واقعیت .
بدترین است ممکن هاتاوی جانین مادر باشد دنیا ولی یک . بود عالی نگهبان
نشان « ها مهم نیستند . مولجینا ها یا زخم ها . »
با کننده تحسین حالت ای : « گفت تو سریع خیلی یاد می . » گیری
از ستایش او . « شدم غرور غرق چرا اون صدات دیمکا می » ؟ کنه
romangram.com | @romangram_com