#پانزده_سال_کابوس_پارت_77
به طرف کریس رفتم...
دستشو گرفتم:بسه کاپیتان دیگه کافیه خیلی کار داریم ...
کریس:دستتو بکش فهمیدی به تو ربطی نداره
پیرس:نه نمیکشم اجازه نمیدم خودتونو از بین ببرین کاپیتان!
کریس یقه مو گرفت چسبوند به دیوار....
صاحب بار:اگه میخواین دعوا کنین برید بیرون!
کریس:ببین پسر کوچولو نمیزارم به من دستور بدی...فهمیدی !
دیدم صاحب باربه دورو وری ها یه اشاره کرد...بقیه هم از سر میز بلند شدن و به طرفمون حمله ور شدن...
پیرس:مثل اینکه اینجا یه خبرائیه؟!
کریس منو ول کرد چون یه نفر دیگه بهش حمله ور شده بود..دوتائیمون درگیر شده بودیم حالا نزن کی بزن....
یکیشون چاقوشو به سمتم در آورد.... جاخالی دادم که چاقوش تو میز فرو رفت...ولی سریع تو بازوم فرو کرد صدای دادم به هوا رفت سربازا ریختن داخل ..از دستم خون به شدت میزد بیرون...بعد از اومدن سربازاو دستگیر کردنشون کریس منو باخودش بیرون برد ....
کریس:گند زدی به نقشه هام گند زدی!
romangram.com | @romangram_com