#پانزده_سال_کابوس_پارت_121
************
با نوازش دست یه نفر به هوش اومدم...فهمیدم داخل هلی کوپترم...با ناباوری یه لئون نگاه کردم یعنی از کجا فهمیده بود من اینجام...از یه ورم ازاینکه نجاتم داده بود خوشحال بودم...
لئون:احمق تر از تو جایی ندیدم توکه همیشه با تردید سوار یه ماشین میشی اونوقت بدون نگرانی سوار زیر دریایی اونم داخل آب میشی! از هرکسی انتظار داشتم غیر تو!
ایدا:تو اینجا چیکار میکنی لئون ؟!
لئون:اون مهم نیس مهم اینه که تو بااون زیر دریایی میخواستی کدوم گوری بری وچه غلطی بکنی!
ایدا:اون به خودم ربط داره گفتم تو اینجا چی کار میکنی؟
لئون:جواب منو بده؟
بالاخره که میفهمید بهتر همون که خودم بگم!
ایدا:میخواستم برم چین !
لئون:واسه چی اونوقت؟
ایدا:انقدرازم بازجویی نکن لئون به اندازه کافی اذیت شدم خواهشا بیشتر ازاین اذیتم نکن !
اون لحظه فقط به خواب احتیاج داشتم وتاچشامو بستم خوابم برد!
romangram.com | @romangram_com